شهید محمد گودرزی
.مادر شهید می گوید: " محمد از سال 84 مشغول تفحص شهداء بود. عشقش این بود که در تشییع شهداء خضور داشته باشد. خیلی شهید پیدا می کرد و با تمام وجودش سعی می کرد شهداء را به خانواده هایشان تحویل دهد. علاقه و اراذت عجیبی به شهدای گمنام داشت و در هر شهری که می شنید تشییع شهید کمنامی است سعی می کرد خودش را به آنجا برساند. خیلی ساده و بی تکلف بود. همیشه لباس بسجی تنش بود و در همه جا و در هر شرایطی می گفت این لباس بهترین لباسهاست. یا منطقه بود و یا وقتی هم که بروجرد بود در مسجد بود. یک روز صمیم گرفتم دیگر نگذارم به مسجد برود مگر برای نماز یا دعا. منزل باشد بیشتر ببینمش. یک شب رفتم مسجد دنبالش و اصرار کردم تا نیایی نمی روم ولی او با همان چهره گشاده و حنده رویش با رضایت کامل مرا به خانه فرستاد و آن شب را اصلاً به خانه نیامد. همان شب خواب دیدم آقایی به من می گوید: کاری با او نداشته باش اینها سربازان گمنام امام زمان هستند. بعد یک سری چیزهایبی خودی که در دستش بود به آسمان پرتاب کرد و در همان عالم خواب به جای آن چیزها آیات و احادیث نورانی بودکه پایین می آمد. محمد هم در این خواب بود. بعد دنبال همان آقا
نظرات کاربران
UserName