يك جوانه سبز بر روي خزه سنگ
طبيعت با شکوه و نشان قدرت بي پايانِ خداوندگاري سايه مِهر و نوازش خود را بالاي سرمان گسترده، و در زير پايمان، چونان مَهدِ آرامش و آسايش نشسته و گويا عهدي ناگُسستني با ما بسته است. درياهاي گاه آرام و گاه نا آرام، کوه هاي سر به فلک کشيده، آفتابِ عالَم آرا، ماه و ستارگان شورانگيز و آسمان، اين آبيِ آرام بلند که چون پرنيان، افق تا افق دامن گشوده و در هر چين دامانش، هزاران پولَک نقره اي جلوه گري مي کند، ما را به مِهر مي پذيرند، اما همواره از ما قهر و نامهرباني مي بينند.
0
نظرات کاربران
-
✖