بشیر بن عمرو حضرمی | نقاشی دیجیتال
بشیر اهل یمن بود و از مردم کوفه، وقتی فهمید امام توقف کرده است او نیز به یاران پیوست. شب عاشورا که امام اجازهی بازگشت همه را صادر کرد، به بشیر خبر دادند که پسرش در مرز ری اسیر شده است. امام رو به بشیر کرد و فرمود: «خدایت رحمت کند. من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و برای رهایی فرزندت بکوش!»
بشیر اما درنگ نکرد: «درندگان مرا بخورند اگر از تو جدا گردم و در این بیکسی تنهایت بگذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم؛ نه نه، هرگز!»
پسر دیگر بشیر با یاری امام برای آزادی برادرش رهسپار شد و خود او نیز در میدان نبرد اینگونه رجز خواند: ای نفس امروز خدای مهربان را دیدار خواهم کرد و تو از هر احسان و نعمتی پاداش خواهی گرفت.
متن: کارگروه ادبی هیات هنر
تصویرسازی از: فاطمه زیاوری
بشیر اما درنگ نکرد: «درندگان مرا بخورند اگر از تو جدا گردم و در این بیکسی تنهایت بگذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم؛ نه نه، هرگز!»
پسر دیگر بشیر با یاری امام برای آزادی برادرش رهسپار شد و خود او نیز در میدان نبرد اینگونه رجز خواند: ای نفس امروز خدای مهربان را دیدار خواهم کرد و تو از هر احسان و نعمتی پاداش خواهی گرفت.
متن: کارگروه ادبی هیات هنر
تصویرسازی از: فاطمه زیاوری
0
نظرات کاربران
-
✖