اقیانوس خاک
اینجا سرزمینی که در رودهایش خاک جاریست و «تچک» روستایی بزرگ از توابع «بشاگرد» که تعداد درختانش به شمار انگشتان یک دست نمی‎رسد، تفریح کودکانش بازی با خاک و پلکان کوچه‎هایش صخره و سنگ است و مادران، نگران، در انتظار بارانند. در دوردست، گودال آبی است از بارش باران؛ و این تنها سهم روستاییان از این نعمت الهی است، اهالی هرطور شده باید این آب نه چندان سالم را به روستا ببرند، بار سنگینی که حملش طاقت فرساست و اینجاست که از خجالت دستان عکاس می‎لرزد؛ اما این شیرزنان همچنان صبور هستند و مهربان، زمانی به خانه می‎رسند که دیگر رمقی نمانده و این کار هر روز اهالی تچک است؛
این آب را باید نوشید، با این آب باید شُست، باید پُخت و بی‎آبی طاقت فرساست حتی آبی برای ساختن ملات و بنایی نیست و گرما سوزان و جانکاه است... به کدامین نگاه باید دل بست و به کدام افق چشم باید دوخت، کوچه‎ها را باید رُفت که امید همچنان باقیست ...
نظرات کاربران
UserName